ضرورت گفت‏وگوى اديان و مذاهب اسلامى

پدیدآورسیدمحمدحسین فضل‌الله

نشریههفت آسمان

شماره نشریه7

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2087 بازدید
ضرورت گفت‏وگوى اديان و مذاهب اسلامى

در گفت‏وگو با آيت‏الله سيدمحمدحسين فضل‏الله

اشاره

آيت‏الله سيدمحمدحسين فضل‏الله در سال 1314 شمسى در نجف اشرف ديده به جهان‏گشود. پدر ايشان، آيت‏الله سيد عبدالرئوف فضل‏الله، از علماى بزرگ لبنان بود كه مدارج‏علمى را تا مرجعيت در حوزه علمى نجف پيمود و در سال 1332ش. به جبل عامل لبنان‏بازگشت. سيد محمدحسين پس از بازگشت پدر همچنان در حوزه نجف ماند تا به‏تحصيل علوم دينى ادامه دهد. وى در مدت تحصيل از محضر آيات عظام شيخ حسين‏حلى، ملاصدرا قفقازى، سيدمحمود شاهرودى، سيدمحسن حكيم و ابوالقاسم خوئى‏بهره‏هاى فراوان برد.
در دوره نوجوانى، همراه با پسرخاله خود، شهيد سيد مهدى حكيم، فرزند آيت‏الله العظمى‏سيد محسن حكيم، مجله‏اى را به نام الادب راه‏اندازى كرد و از سال 1338 ش. با انتشارمجله الاضواء از سوى «جماعة العلما»ى نجف به طور جدى وارد عرصه فعاليت فرهنگى‏و مطبوعاتى شد. مديريت اين مجله به صورت مشترك به عهده سيد محمدباقر صدر،سيد محمد حسين فضل‏الله و شيخ محمدمهدى شمس‏الدين بود. سرمقاله‏هاى سال‏نخست اين مجله را سيد محمدباقر صدر با عنوان «رسالتنا» و سرمقاله‏هاى سال دوم راسيد محمدحسين فضل‏الله با عنوان «حكمتنا» نگاشته‏اند.
آيت‏الله فضل‏الله در سال 1345 ش. دعوت بنيانگذاران «جمعية اسرة التآخى‏» در شرق‏بيروت را پذيرفت و به عزم اقامت دائم به لبنان رفت. او همواره پيشگام و پرچمدارگفت‏وگو و روادارى بوده است و امروزه در عين داشتن جايگاه مرجعيت مذهبى شيعيان، ازقدرت و نفوذ فكرى فراوانى نيز در ميان اهل سنت، مسيحيان و دروزيان برخوردار است.
هفتاد و سه عنوان كتاب از ايشان منتشر شده است كه شامل پانزده عنوان تقريردرس‏هاى خارج فقه و رساله‏هاى عملى و علمى، شش عنوان در موضوعات قرآنى، چهل‏و نه عنوان در موضوعات متنوع انديشه اسلامى و سه مجموعه شعر است. موضوع‏گفت‏وگوى اديان و مذاهب در آثار ايشان جايگاه ويژه‏اى دارد.
كتاب الحوار فى القرآن نخستين بار در سال 1354 ش. به چاپ رسيد و تاكنون بيش ازده بار در بيروت و قم تجديد چاپ شده است. ايشان همچنين در كتاب‏هاى فى آفاق‏الحوار الاسلامى المسيحى و الاسلام و المسيحية، اسلوب الدعوة فى القران، حوارات فى‏الفكر و الاجتماع و السياسية، و حركة النبوة فى مواجهة الانحراف به موضوع گفت‏وگوپرداخته‏اند.
ايشان مقدمه كتاب الحوار فى القرآن را با جمله زيباى «فى البدء كان الحوار» (در آغازگفت‏وگو بود) آغاز مى‏كند و اين جمله او «لامقدسات فى الحوار» به ضرب‏المثل تبديل‏شده است.
از نگاه شما چه ضرورتى در گفت‏وگوى اديان و نيز مذاهب‏اسلامى وجود دارد؟
على‏رغم همه اختلاف‏هاى فكرى و عملى، ارتباط انسان‏ها با يكديگر امرى است‏اجتناب‏ناپذير، هر چند ميان آنها تعارض كلى وجود داشته باشد; زيرا جدايى انسان‏هارشد و تعالى انديشه را متوقف مى‏سازد و مانعى مى‏شود در برابر آزادانديشى حقيقى‏نسبت‏به مسائل زندگى. آدمى به تنهايى نمى‏تواند به وجود آورنده تعامل با ديگران‏باشد، بلكه بايد در فعال كردن برآيندهاى تجربه فكرى و عملى خويش با ديگران همدل‏و انباز شده، از تجربيات ايشان برخوردار گردد. گفت‏وگو نقطه آغاز فرآيند هم‏انديشى وهمدلى است.
مى‏دانيم كه خداوند سبحان، هنگامى كه در پى آفرينش انسان به عنوان نماد خلافتش‏در زمين برآمد - بدين معنا كه زمين را آباد كرده، امكانات مورد نياز زندگى را در آن‏فراهم آورد - با فرشتگان گفت‏وگو كرد و به آنان خبر داد كه برروى زمين جانشينى قرارخواهد داد. فرشتگان از او درباره اين جانشين و نتيجه و تاثير اين جانشينى در صحنه‏واقعيت و عمل پرسيده‏اند و خداوند نيز بديشان پاسخ گفته است. اين نكته از آيات قرآن‏نيز استفاده مى‏شود، هرچند بدان تصريح نشده است.
ملائكه در ضمن اين گفت‏وگو از خدا مى‏پرسند: چرا و چگونه اين جانشين برگزيده‏شده است؟ او موجودى خونريز است; ما خود عهده‏دار تسبيح و تنزيه تو هستيم [چه‏حاجت‏به چنين موجود خونريزى]، و پاسخ مى‏شنوند كه اين جانشين از بعد حياتى‏سترگى برخوردار است كه چه بسا شما فرشتگان فاقد آنيد. به همين جهت، خداوندمتعال از آدم مى‏خواهد كه در اولين موضع‏گيرى خود، ملائكه را به رويارويى فرا بخواند:«اى آدم به آنها [فرشتگان] از اسماء آنها [مسميات، نامدارها] خبرده‏»; و خداوند پيش‏تراسما را به آدم آموخته بود و از فرشتگان شنيده بود كه «ما را جز آنچه تو به ما آموختى،آگاهى و دانشى نيست‏».
بدين گونه، مى‏بينيم كه گفت‏وگو در سطح و ساحتى ربوبى با فرشتگان شروع‏مى‏شود; همان طور كه ابليس نيز طرف گفت‏وگو قرار مى‏گيرد، آن گاه كه از سجده كردن‏در پيشگاه آدم سرباز زد و نژاد و نوع خود را باز گفت; سپس در محضر خداوند ياد آورشد كه چگونه خدا او را از رحمت‏خود طرد و بى‏نصيب ساخت و از او مهلتى خواست‏تا عقده‏گشايى كند. حكمت اين مهلت دادن در اين است كه آدمى هميشه درگير تقابل‏خير و شر باشد.
از اين گفت و شنود در آغاز آفرينش انسان - چه در گفت و شنود خدا با فرشتگان وچه در گفت و شنود آدم با ايشان و چه در گفت و شنود خدا با ابليس درباره مسئله انسان -روشن مى‏شود كه گفت‏وگو در آغاز با هدف زدودن ابهام صورت گرفته است، به اين معناكه نقش گفت‏وگو در آغاز، روشن ساختن يك انديشه و دور كردن همه علامت‏هاى‏پرسش و عوامل حيرت و ابهام از پيرامون آن بوده است.
طبيعى است كه پس از ورود انسان به عرصه هستى، براى انجام مسئوليتش در برابرآن، وظيفه ديگرى رخ بنمايد و آن وظيفه حضور در درگيرى انديشه‏ها و گرايش‏هاى‏مختلف است. اين امر در گفت‏وگوى كوتاه قابيل و هابيل جلوه‏گر است. خاستگاه اين‏گفت‏وگو، عقده قابيل در برابر هابيل بود كه چرا خداوند قربانى او را نپذيرفت، ولى‏قربانى هابيل را پذيرفت. از اين رو، قابيل از خود برخوردى غير مسئولانه نشان داد وواكنش او مانند واكنش بسيارى از مردم است كه مسئوليت گفت‏وگو را درك و حس‏نمى‏كنند و در پى نابودى كسانى هستند كه بدان باور دارند. اين گفت‏وگو فصل تازه‏اى راگشود و وسيله‏اى شد براى تبادل نظرگاه‏ها و دنبال كردن ديدگاه‏هاى مخالف براى‏زدودن اشكالات آن. سپس در تحولى ديگر، گفت‏وگو ابزارى نو شد براى نمايان كردن‏انديشه‏ها در بستر تقابل فكرى، تا در نتيجه، يك انديشه كه بر اساس برهان و استدلال‏ارائه شده، بر انديشه‏هاى ديگر چيره گردد.

ميان گفت‏وگو و آزادانديشى چه نسبتى برقرار است؟

در پرتو آنچه گذشت، مى‏توانيم بگوييم كه گفت‏وگو در ذات خود در بردارنده مفهوم‏انفتاح و آزادانديشى است; زيرا گفت‏وگو با ديگرى به معناى هم‏انديشى با او و بيرون‏آمدن از قلمرو تنها انديشيدن است، قلمروى كه تنها حاوى مايه‏هايى از شخصيت فرداست و فاقد مايه‏هاى شخصيتى كسان ديگرى است كه چه بسا از لحاظ سرشت وخصوصيات با او همسان نيستند. از اين رو، هم‏انديشى انسانى را با ديگرى با صدايى‏قابل شنيدن، گفت‏وگو مى‏ناميم. گفت‏وگو يعنى فرآيند انديشيدن مشترك كه گاهى‏باهدف تبيين و گستراندن انديشه است و گاهى به منظور تعميق و ريشه‏دار كردن آن.
بر اين اساس، پيشرفت و عمق‏يافتن تفكر بشرى الزام مى‏كند كه انسان‏ها با يكديگردر باب نقاط اشتراك و نيز مواضع اختلاف به گفت‏وگو بنشينند. اگر توجه كنيم كه‏تمدن‏ها برآيند گفت‏وگوى طولانى انسان‏ها هستند - گفت‏وگويى كه منشا به وجود آمدن‏برداشتى فراگير و جامع از ويژگى‏ها و نيازهاى انسان، هستى و زندگى شده است - پس به‏طور طبيعى تمدن حاصل از نتايج آن گفت‏وگوها نيز نيازمند برخوردآزادانديشانه باتمدن‏هاى ديگرى است كه آنها هم در سويى ديگر، برآيند گفتمان‏ها هستند. داشتن افق‏فكرى باز و آزادانديشانه، شرط ضرورى تعامل و تفاهم تمدن‏ها در نقاط اشتراك وافتراق است.

در آستانه سال گفت‏وگوى تمدن‏ها هستيم; ارزيابى شما ازنظريه گفت‏وگوى تمدن‏ها چيست؟

گفت‏وگوى تمدن‏ها گاهى در بردارنده مفهوم درگيرى و برخورد نيز هست، آن‏گاه كه‏سر و كارمان با رويارويى دو فكر و انديشه است; زيرا گاهى درگيرى و تقابل فكرى درقالب گفت‏وگويى واقع‏گرايانه و خردورزانه نمودار مى‏شود كه هر گروه سازوبرگ‏فرهنگى خود را در برابر گروه ديگر به كار مى‏گيرد. در اين صورت، گفت‏وگوى تمدن‏هابا برخورد و تقابل تمدن‏ها نزديكى مفهومى پيدا مى‏كند. ولى بايد توجه داشت كه‏طراحان نظريه برخورد تمدن‏ها به ابعاد فرهنگى نظر نداشته‏اند، بلكه در كاربرد اين‏اصطلاح، ابعاد خارجى و عينى را مدنظر قرار داده‏اند; يعنى شرايطى را كه در آن، تمدنى‏در پى جايگزينى تمدنى ديگر بر مى‏آيد. برخى از كسانى كه اصطلاح برخورد تمدن‏ها رابه كار برده‏اند، در پى هشدار دادن به تمدن غربى در مورد خطر و تهديد تمدن اسلامى‏بوده‏اند; زيرا اين تمدن را داراى توانايى‏هاى بالفعل و بالقوه‏اى مى‏يافته‏اند.
اما ما طرفدار گفت‏وگوى تمدن‏ها هستيم، به شرط آن كه با حال و هوايى متمدنانه‏روبه‏رو باشيم، به طورى كه هر گروهى در گفت‏وگو با گروه ديگر در پى آن باشد كه‏حقيقت گم گشته را كشف كند; اما اگر گفت‏وگو مبتنى بر توانمندى تمدنى باشد كه در پى‏مغلوب ساختن تمدن ديگر است، در اين صورت، گفت‏وگو عملى و واقعى نخواهد بود،بلكه دقيقا همان برخورد و درگيرى‏اى است كه خداوند متعال درباره آن مى‏فرمايد: ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن الاالذين ظلموا منهم; و با اهل كتاب جز به آن[شيوه‏اى] كه بهتر است، مجادله مكنيد، مگر با كسانى از ايشان كه ستم كرده‏اند [سوره‏عنكبوت، آيه 46].
پس هستند ستم‏پيشگانى كه گرايش فكرى متفاوتى دارند و در پى تحميل خود وانديشه و تمدنشان به ديگران‏اند، تا تمدن و انديشه‏شان را از آنان بگيرند. از سوى ديگر،هستند كسانى كه افكار متفاوتى دارند، اما در پى حقيقت‏اند. پس بايد با ديگران به‏بهترين شيوه بحث و گفت‏وگو كرد. اما اگر اهل ستم بودند، بايد با آنان به شيوه‏اى رفتاركرد كه مانع از ستم‏ورزى آنها شود: «هر كس به [حريم] شما تجاوز كرد، به همان‏سان به[حريم] او تجاوز كنيد» [سوره بقره، آيه 194].

به پرسش اصلى خود برگرديم; كاركرد و ضرورت گفت‏وگوى‏اديان و مذاهب اسلامى در چيست؟

اديان نمايانگر يك حركت فرهنگى و انسانى‏اند كه برخاسته از ايمان به يگانگى خداو آموزه‏هاى پيامبران، و تجربه انسان در فهم وحى و بازتاب اين آموزه‏ها در سطح نظر وعمل است. همه اديان خاستگاه مشتركى دارند; زيرا در پيشگاه الهى، دين فقط اسلام[تسليم در برابر خدا] است و نيز هر پيامبرى تاييدكننده كتاب آسمانى پيشين است.خداوند متعال براى مسلمانان چيزى را تشريع كرده است كه به نوح، ابراهيم، موسى وعيسى سفارش كرده است، تا مردم همه در خط كلى دين، يكپارچه و هماهنگ باشند.همه اديان برخاسته از يك پايگاه و مبدا هستند، و آن وحى الهى است، و همه در راه به‏پاداشتن عدالت‏بر مبناى خط مستقيم الهى پيش مى‏روند. هر دينى در قانونگذارى‏ويژگى خاصى دارد كه ناشى از خصوصيات دوران حيات آن دين است، ولى هنگامى كه‏اين جزئيات را در قلمروهاى خاص خود مورد توجه قرار مى‏دهيم، در نهايت، جز يك‏دين را پيش روى خود نخواهيم ديد.
به نظر من، اديان راهى جز گفت و شنود ندارند، به ويژه اديانى كه برخاسته از اعتقادبه خداى يگانه و معتقد به لزوم اطاعت از او و كسب خشنودى او هستند. در موردمذاهب نيز گفت‏وگو ميان مسلمانان از مسائل حياتى‏اى است كه با سلامت تفكر،فرهنگ، نهضت، سياست و اجتماع اسلامى پيوندى عميق دارد; زيرا مشكلاتى كه‏دامن‏گير مسلمانان شده است، به دليل جدايى مسلمانان از يكديگر، به پيامدهاى منفى وناخوشايندى منتهى شده است، على‏الخصوص كه جدايى ميان آنان به حدى رسيده‏است كه به تكفير يكديگر رو آورده‏اند. از اين رو، بايد بكوشيم تا ميان مذاهب اسلامى‏گفت و شنود را احيا كنيم، به همان شيوه‏اى كه خداوند متعال در مورد گفت‏وگو با اهل‏كتاب فرموده و از ما خواسته است تا آنان را به سخن همسان و مشترك فرا بخوانيم: قل يااهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم [سوره آل عمران، آيه 64]. و نيز فرموده‏است: و قولوا آمنا بالذى انزل الينا وانزل اليكم و الهنا والهكم واحد و نحن له مسلمون;بگوييد: به آنچه به سوى ما فرو فرستاده شده و [آنچه] به سوى شما فرو فرستاده شده‏است، ايمان آورديم. معبود ما و شما يكى است و ما همه تسليم او هستيم [سوره‏عنكبوت، آيه 46].
بنابراين، بر ماست كه گفت‏وگو را از نقاط مشترك بياغازيم، كه بيش از هشتاد در صدمسائل رايج در ميان مسلمانان را شامل مى‏شود. سپس بايد به مواضع اختلاف توجه ودر آنها درنگ و تامل كنيم و همواره محور گفت‏وگوى ما فرموده‏هاى خداى سبحان و نيزسخنان پيامبر گرامى او باشد و در نحوه صدور گفته پيامبر و ميزان كاربرد وانعطاف‏پذيرى آن به بحث‏بنشينيم تا به اين سخن خداوند عمل كرده باشيم كه: «اگر درچيزى اختلاف كرديد، آن را به خدا و پيامبر واگذار كنيد» [سوره نساء، آيه 59].
سلامت و مصونيت دين‏دارى در برابر بى‏دينى و نيز سلامت و مصونيت گرايش‏اسلامى در برابر گرايش‏هاى استكبارى، تنها در صورتى تضمين مى‏شود كه پيروان اديان‏و نيز پيروان مذاهب اسلامى به گفت‏وگوى خردورزانه و واقع‏گرايانه روبياورند،گفت‏وگويى كه فارغ از عقده و كينه نسبت‏به يكديگر و برخوردار از انفتاح و گشودگى دربرابر ارزش‏هاى انسانى و دينى باشد; ارزش‏هايى كه چه بسا با آنچه ما داريم تفاوت‏داشته باشد، اما در عمق خود بر ايمان به خداى بزرگ استوار است.
گفت‏وگو بنيانى است استوار براى تفاهم اديان و مذاهب. ما اگر بتوانيم به تفاهم‏دست‏يابيم، به اين صورت كه همديگر را درك كنيم، به يقين، بسيارى از عوامل خوف واضطراب موجود ميان فرقه‏هاى مختلف را از ميان برخواهيم داشت، عواملى كه جهل مانسبت‏به يكديگر مايه تقويت آنها شده است. ترس و نگرانى، منشا اوهام و خيالات درافراد و گروه‏ها و در نتيجه موجب اتخاذ مواضع پيشگيرانه مى‏شود. اين نكته را چه بسا ازاين حديث منقول از پيامبر اكرم نيز استفاده كنيم: «لو تكاشفتم لما تدافنتم; اگر نسبت‏به‏يكديگر آگاهى پيدا كنيد، همديگر را دفن و نابود نخواهيد كرد.»
بدينسان، گفت‏وگو مناطق تاريك و پنهان را روشن مى‏سازد و مشكلات را از ميان برمى‏دارد. از اين رو، تنها راه تفاهم، گفت‏وگوست و اگر نسبت‏به تفاهم رغبت و ميلى‏نباشد، ناگزير تنها راه هم‏زيستى اديان و مذاهب پافشارى بر سخنان و مواضع مشترك وپرهيز از جزئيات مورد اختلاف و توجه به منافع مشترك است.
امروزه بسيار به گفت‏وگوى اديان و مذاهب فرامى‏خوانند. آيامقصود از اين فراخوان تنها نيل به هم‏زيستى مسالمت‏آميز است‏يامطلوب اصلى به دست آوردن حقيقت است؟ به تعبير ديگر، آياگفت‏وگو مصلحت‏جويانه است‏يا حقيقت‏جويانه؟
مقصود از گفت‏وگوى اديان و مذاهب دستيابى به مبناى فهم متقابل از راه نقاط‏اشتراك و اختلاف است تا هيچ كس بر اثر شايعات نادرست و فهم ناصواب در شناخت‏ديگرى دچار اشتباه نشود. سپس نوبت‏به بحث علمى براى نيل به حقيقت‏بر مبناى دليل‏و برهان مى‏رسد. شايد از جنبه‏هاى مثبت اين رويكرد ايجاد حال و هواى معنوى وعقلانى‏اى باشد كه الهام‏بخش نزديكى در اصول و فروع باشد، كارى كه چه بسا به توافق‏در نقاط اختلاف بينجامد. طبيعى است كه چنين رفتارى به هم‏زيستى مبتنى بر فهم عميق‏و متقابلى منتهى خواهد شد كه در صورت قانع نشدن طرفين لااقل ابهام‏هاى دهشت‏زا راخواهد زدود. شايد در خصوص وضعيت دينى و اسلامى كنونى، معضل اصلى ناآشنايى‏طرفين نسبت‏به باورهاى همديگر باشد. برآيند تداوم اين معضل، طرح سخنان‏غيرمسئولانه در كافر يا گمراه شمردن ديگران است.
گفته مى‏شود كه مرحوم آيت‏الله بروجردى بر اين باور بودند كه‏اختلاف نظرگاه‏ها و مذاهب اسلامى بيش از آن‏كه به انگيزه‏ها وتوطئه‏هاى سياسى يا عقده‏هاى نفسانى يا از اين قبيل برگردد، به‏اختلاف در اجتهاد و استنباط بر مى‏گردد. نظر جنابعالى در اين‏زمينه چيست؟
اطلاعى از متن كامل اين گفته آيت‏الله بروجردى(ره) ندارم، ولى مى‏توان بخشى ازاختلافات مذهبى را ناشى از اختلاف‏هاى اجتهادى و برخاسته از ذهنيت‏خاص كلامى‏يا فقهى دانست. اين ذهنيت‏خاص موجب آن مى‏شود كه افراد تنها از منظرى خاص به‏قضايا بنگرند. چه بسا بخشى از اختلافات ناشى از اوضاع و احوال سياسى و غيرمعرفتى‏باشد، چنان‏كه در مراحل آغازين خلافت پس از پيامبر و نيز در برخى از رويارويى‏هاى‏كنونى چنين وضعيتى حاكم بوده و هست.
تصور مى‏كنم مرحوم آيت‏الله بروجردى در پى القاى اين نكته بوده است كه درنگرش به اختلافات مذهبى، موضوعات را در ساحتى فراتر از ساحت‏هاى سياسى ونفسانى بررسى كنيم و با ذهنيتى عقلانى با آنها روبه‏رو شويم; زيرا تنها راه نيل به حقيقت‏يگانه و تفاهم متقابل و آگاهانه و نيز غالب آمدن بر اوضاع پيچيده و آكنده از تشنج‏هاى‏سياسى و نفسانى حاكم بر دنياى اسلام، برخوردارى از همين روحيه عقلانى است.
در روزگار دعوت اسلامى، اديان ديگرى چون آيين‏هاى بودا وهندو نيز وجود داشته‏اند; چرا در قرآن كريم نامى از آنها به ميان‏نيامده است؟ آيا حضور نداشتن اين اديان در شبه جزيره عربستان‏منشا اين بى‏توجهى بوده است، يا آن‏كه اسلام معيارهايى را در نظرداشته است كه مثلا در آيين مجوس بوده اما در كيش‏هايى چون‏كيش بودا نبوده است؟
شايد ذكر چند دين خاص از آن رو بوده كه اسلام در مشى فرهنگى خود بر پايگاه‏فكرى خاصى تاكيد داشته است كه اساس آن توحيد با همه جزئيات، فروع و تفاصيل آن‏است. اين رويكرد عهده‏دار نفى همه گرايش‏ها و جهت‏گيرى‏هاى دينى و غيردينى‏اى‏است كه با توحيد در تضادند. در گفت‏وگوهاى قرآن در پيرامون شرك و توحيد، ايمان وكفر و مسئله نبوت و معاد همين رويكرد مشهود است. اين روش به اديان ديگر همچون‏آيين‏هاى بودا و هندو نيز قابل تعميم است.
اما بحث تفصيلى قرآن از يهوديت و مسيحيت تحت عنوان اهل كتاب شايد ناشى ازنفوذ گسترده اين دين‏ها در آن منطقه و جهان بوده است. اين دو آيين به طور طبيعى‏رسالت اسلامى را به چالش مى‏كشاندند. توجه ويژه قرآن به اين دو دين مى‏تواند ناشى‏از پيوند آنها با حركت مستمر پيامبران باشد، زيرا چه بسا اعتقاد اسلام به انجيل و تورات‏و موسى و عيسى، به اعتقاد مؤمنان به يهوديت و مسيحيت رايج در ميان پيروان آنهابينجامد.پس پرداختن اسلام به جزئيات اعتقادات تحريف شده آنها اجتناب‏ناپذير بوده‏است. اما در مورد ديگر اديان ضرورتى در پرداختن تفصيلى به جزئيات آنها نبوده است;زيرا آنها از اين قبيل اديان نبوده‏اند و در موقعيت چالش با دعوت اسلامى در آن مقطع‏خاص زمانى قرار نداشته‏اند.
برخى از متفكران جهان اسلام نظريه‏اى را طرح كرده‏اند كه به‏نظريه «اسلام بلامذاهب‏» يا نفى مذاهب اسلامى معروف شده‏است. به نظر شما، آيا اين نظريه نوعى سلفى‏گرى است‏يابازگشت‏به اسلام ناب محمدى، يعنى همان انديشه‏اى كه امام‏خمينى(ره) در پى آن بودند؟
پيش از پرداختن به يك گفت‏وگوى علمى، عقلانى و واقع‏بينانه درباره خطوط كلى وجزئيات دين اسلام، نمى‏توان تصوير قابل فهمى از اسلام فارغ از مذاهب ارائه كرد. اگرنتوانيم به تصوير مشخصى از اسلام دست‏يابيم، چگونه مى‏توانيم از اسلامى به دور ازمذاهب سخن بگوييم؟ در ديدگاه‏هاى فقهى اختلاف زيادى وجود دارد. در روش وشيوه استنباط با مبانى مختلفى روبه‏رو هستيم و هر گروه ديدگاه و مبناى خاص خود رادارد. ما كدام را برگزينيم؟ چنين طرحى [اسلام بدون مذاهب] بى‏معناست، زيرا باواقعيت همخوان نيست. طرح اسلام بدون مذاهب متوقف بر تعيين ماهيت دين اسلام‏است. ما در پى اسلامى فارغ از مذاهب هستيم، اما از طريق گفت‏وگويى كه به نتيجه‏اى‏قطعى و نهايى دست‏يابد و آن عبارت است از دست‏يابى همگان به صورت يكسانى ازاسلام در مسائل كلى و تفصيلى آن. چنين چيزى در شرايط فرهنگى و حال و هواى‏روحى و روانى حاضر واقع‏بينانه به نظر نمى‏رسد. از اين روست كه مى‏گوييم در اين‏خصوص بايد مسلمانان بر اساس اصول مشترك خود در مواجهه با مبانى مادى‏گرايانه‏جبهه كفار، همديگر را دريابند. از طرفى، اگر همواره در موارد اختلافى گفت‏وگو كنند ودر حل آنها فرموده‏هاى خدا و پيامبرش را مرجع و مبنا قرار دهند، شايد در نهايت‏به‏اسلام يگانه‏اى دست‏يابند كه مى‏توانيم آن را اسلام ناب و اصيل بناميم.
در اين‏جا بجاست‏يادآور شوم كه منسوب كردن اسلام به حضرت محمد(ص) براى‏من خوشايند نيست; زيرا اين همان چيزى است كه برخى از مسيحيان در پى آن هستند،يعنى مى‏كوشند بر بشرى بودن اسلام تاكيد بورزند; حال آن‏كه ما معتقديم حضرت‏محمد، پيامبر اسلام، رهبر آن، دعوت كننده به سوى آن و قله رفيع دنياى اسلام است،ولى اسلام دين خداست و بالذات دينى محمدى نيست [كه ساخته حضرت محمدباشد] و اين به معناى كم ارج نهادن به نقش پيامبر در اسلام نيست. از اين رو، با اين تعبيركه مسلمانان محمدى هستند، موافق نيستم، مگر آن‏كه از تعبير «اسلام ناب محمدى‏»،اسلامى اراده شود كه از طريق پيامبر اكرم (ص) و تلقى‏ها و گفته‏هايش به ما رسيده‏است، همان اسلامى كه نمايانگر تصوير شفاف و درخشان اسلام در عرصه نظر و عمل‏است.

از نگاه شما، آيا ضرورتى در بازبينى و بازخوانى قرآن و روايات‏به ويژه در مورد ديگر اديان وجود دارد؟ آفات اين قرائت جديدكدام‏اند؟

به نظر من، همواره هر نسلى بايد قرآن و روايات قطعى‏الصدور را از نگاهى نو - و نه ازروى عقده نوخواهى و نوجويى - مورد بازخوانى قرار دهد، تا حقايق اسلام را بر مبنايى‏علمى و فرهنگى و بر اساس دستاوردهاى فكرى باز شناسد. همه كسانى كه پيش از ماقرآن را خوانده‏اند، آن را از راه فرهنگ و خصوصيات خود و ويژگى‏هاى ذاتى‏شان - تاجايى كه اين خصوصيات در استنباط اثر دارند - مورد توجه قرار داده‏اند و چه بسا كسانى‏كه بعد از آنان آمده‏اند يا مى‏آيند، تجربه فرهنگى ديگرى داشته باشند و در شيوه قرائت‏و استنباط عوامل تازه‏اى برايشان فراهم آمده باشد. به همين دليل، برماست كه در قرآن‏به شيوه‏اى جديد مداقه كنم، هر چند كه بايد بر ضرورت شناخت‏برداشت‏هاى پيشينيان‏نيز تاكيد كنيم تا امكان تطبيق و مقايسه فراهم آيد. من بر اين باورم كه انديشه‏هاى‏اجتهادى فاقد عصمت‏اند و هيچ قداستى ندارند. ما بايد از همه ديدگاه‏ها و انديشه‏هاى‏اجتهادى در فهم قرآن و سنت‏يا در برداشت‏برخى مطالب از اين منابع، قداست‏زدايى‏كنيم، زيرا احترام گذاشتن چيزى است و تقديس كردن چيزى ديگر. تقديس افكارگذشتگان، راه تفكر را مى‏بندد، در حالى كه احترام و تكريم، ما را به نقد آن افكاروامى‏دارد و تنها از راه نقد است كه احترام گذاشتن معنا و مفهوم پيدا مى‏كند.
من در خصوص تجديدنظر در قرائت و فهم قرآن، چه در مسائل مربوط به اديان‏پيشين و چه در مورد همه شيوه‏ها و مفاهيم قرآنى، هيچ جنبه منفى‏اى نمى‏بينم. البته‏طبيعى است كه بازخوانى بايد واقع‏بينانه باشد و ناشى از عقده طرد يكجاى امور گذشته‏و عقده رو آوردن چشم‏بسته به هر چيز نو و تازه [بدون توجه به آن‏كه آن امر قديمى و اين‏امر جديد چيست] نباشد. حقيقت‏يكى است و از زمان متاثر نمى‏شود، ولى سير وحركت فكر در كشف حقيقت، به سبب سرشت عناصر و عواملى كه به مرور كامل‏مى‏شود يا وسايلى كه به كار گرفته مى‏شود، در زمان‏هاى مختلف تغيير مى‏پذيرد.

آيا ضرورتى در بازخوانى تاريخ به شيوه‏اى جديد وجود دارد؟

من مدعى شيوه‏اى متفاوت با شيوه معمول در بررسى و تحليل تاريخ نيستم. بر طبق‏همين شيوه معمول و مقبول بايد هم اسناد مورد اطمينانى از يك رويداد تاريخى به‏دست آوريم تا بفهميم چه رخ داده است و هم مضمون و محتواى آن رويداد تاريخى را بانگاهى واقع‏بينانه و با توجه به قرائن، شرايط و اوضاع و احوال مقارن آن رويداد موردمداقه قرار دهيم. تاريخ با ممكن و ممتنع سر و كار ندارد، بلكه تنها با تحقق و عدم‏تحقق‏كار دارد. از اين رو، همواره كوشيده‏ام تا واقعيت رويدادهاى تاريخى را از راه شرايط‏عينى پيرامون آنها مورد توجه و بررسى قرار دهم; زيرا انسان در هر زمان و مكانى درقالب شرايط عينى درونى و برونى گام برمى‏دارد و به پيش مى‏رود. مشكل بسيارى ازمردم اين است كه وظيفه تاريخ را تازه كردن مصيبت‏ها يا بزرگداشت‏شخصيت‏ها باانبوهى از واژه‏هاى تكريم و تعظيم مى‏دانند. آنچه براى ايشان مهم است، گرامى‏داشت‏اشخاص است، نه بررسى نقل‏هاى تاريخى، چه از جنبه وثاقت و اعتبار و چه از لحاظهماهنگى آنها با ماهيت‏شرايط عينى موجود.
از اين رو، من بر اين باورم كه تاريخ يك علم است و اين علم ناگزير بايد در اين‏خصوص كه در گذشته فلان حادثه رخ داده است‏يا خير، بر اثبات اسناد مربوط به آن‏مبتنى باشد، و از حيث مضمون نيز بايد مبتنى بر اين امر باشد كه واقعه مزبور با طبيعت‏شرايطى كه در آن رخ داده، هماهنگ و همخوان است‏يا نه. به نظر من، پيشينيان ومحدثان نيز در بررسى سند و اثبات صدور متن، همچنين در تحليل مضمون نقل‏ها وموافقت‏يا مخالفت آنها با عقل، با اوضاع و احوال مقارن و با متن قرآن، بر همين منوال‏عمل كرده‏اند. تقريبا چهل سال پيش در نجف در مجله اضواء، در مورد متون اسلامى ازلحاظ سند و دلالت، مقاله‏اى نوشتم و در آن يادآور شدم كه براى عمل به يك متن، تنهادرستى سند كافى نيست، بلكه بايد آن متن را با شرايط پيرامون آن و نيز حقيقت وماهيت اسلام سنجيد، و اين همان چيزى است كه اهل‏بيت(ع) در زمينه طرد آنچه‏مخالف قرآن و سنت است از ما خواسته‏اند.

تجربه خود را در اين زمينه چگونه ارزيابى مى‏كنيد؟

من معتقدم كه اين تجربه موفق بوده است; زيرا در باب اين مسئله، بحث و جدلى‏برانگيخته است - البته صرف نظر از اين‏كه شيوه‏هاى اين بحث و جدل مثبت‏بوده است‏يامنفى. بسيارى از افكار علمى و تحليلى در مطالعه تاريخ يا هر واقعيتى ناگزير مجادلات‏بسيارى را بر مى‏انگيزد، خواه اين مجادلات از جانب افراد غوغاسالارى باشد كه به دوراز شيوه‏هاى علمى در پى برانگيختن و تحت تاثير قرار دادن ديگران‏اند، يا از جانب‏فرهيختگانى باشد كه با انديشه افراد ديگر با شيوه‏اى خردورزانه و واقع‏بينانه روبه‏رومى‏شوند. من بر اين باورم كه اين تجربيات توانسته است منشا طرح مباحث، مجادلات وبرخوردهاى منفى دامنه‏دارى شود و ما را به اين نكته رهنمون گردد كه جامعه ما همچنان‏از عقب‏ماندگى فكرى و تعصب‏هاى غيرمنطقى رنج مى‏برد، هر چند هستند كسانى كه باگشاده‏دلى و واقع‏بينى با ديدگاه‏هاى جديد روبه‏رو مى‏شوند. به واقع آنچه من مطرح‏كرده‏ام كارى نو، بديع و بى‏سابقه در تاريخ تفكر اسلامى نيست.
بهترين راه تبادل انديشه ميان عالمان شيعى براى رشد و تعالى‏فرهنگ شيعه چيست و موانع آن كدام‏اند؟
بهترين راه آن است كه ما در كاربرد ساز و كارهاى نقد علمى به اخلاق علمى آراسته‏باشيم و در گفته‏ها و موضع گيرى‏ها و همه رفتارهايمان از تعصب دورى كنيم و از تقوايى‏برخوردار شويم كه ما را به درنگ و تامل در گفته‏هاى خودمان و ديگران وادارد. در ميان‏آن دسته از عالمان و محدثان پيشين كه برخوردار از تعهد علمى و تقواى فكرى بودند،افراد زيادى يافت مى‏شوند كه پس از توجه يافتن به اشتباه خود، از آن بازگشتند و نظرديگران را پذيرفتند. شرط گفت‏وگوى ثمربخش و هدفدار اين است كه از پايگاه علم،تقوا و مسئوليت‏پذيرى برخيزد.

مقالات مشابه

شاخص‏هاى سخن گفتن در اسلام

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسهراب مروتی, قدرت ذوالفقاری‌فر, محمدرضا شیرخانی

بررسي روش گفتمان‌كاوي و چگونگي كاربست آن در مطالعات قرآني

نام نشریهعیار پژوهش در علوم انسانی

نام نویسندهمهدی مطیع, رضا شکرانی, هدی صادق زادگان

آداب گفتارى حاكم بر سبك زندگى اسلامى از ديدگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهفاطمه امین‏پور, معصومه امین‏پور

مهارت خودافشایی از منظر قرآن کریم و روایات

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمهدی مطیع, نسیبه علمایی